| خانه | صدا| زندگینامه ما کتابها  | شعر | مقالات |  گروه رقص شیراز  | آابوم عکس | تماس با ما  

 

 

به مناسبت روز جهانی حقوق بشر

 

به آقای بازجو

      1

 

آقای بازجو ،      

امروز 10 دسامبر،

رور جهانی حقوق بشر ،

ساعت چهار صبح بیاد تو افتادم .

14مرداد 1354 را

بیاد می آوری

درست ساعت 4 صبح

مرا به اطاق شکنجه بردی،

و با من چه کردی ؟

یادت هست ،

با مشتهایت ،

فکم را شکستی ؟

چنان که هنور  هر روزه

در هر وعده غذا از آن رنج میبرم .

یادت هست

پاهایم را به شلاق کشیدی؟

بازوی راستم را ،

با قطره های گداخته شمع ،

در 17 نقطه سوزاندی؟

یادت هست

که جسم نیمه جان مرا ،

راهی بیمارستان  ،

بیمارستان شهربانی ،

در خیابان بهار ،در تهران کردی ؟

یادت هست

که حتی ،

آنجا هم مرا رها نکردی

ساعت 11 هر شب ،

به سراغم می آمدی ،

تا شاید قفل اسرار ،

سینه ام را بگشایی ؟

یادت هست

که از شاه ،

چگونه ستایش می کردی ؟

دیدی شکنجه هایت ،

بی نتیجه ماند ،

سر انجام شاه  آواره شد ،

و در غربت مرد .

آقای بازجو !

در کجای این دنیا هستی ؟

همسر داری ؟

بچه داری ؟

نوه داری ؟

آقای باز جو !

نترس !

نمی خواهم   

چونکه تو شکنجه گر بودی

آنها ،

در کوچه وبازار ،

شرمنده شوند .

 و  اما تو ...؟

 

     2

 

آقای بازجو !     

امروز 10 دسامبر،

رور جهانی حقوق بشر ،

ساعت 5 صبح بیاد تو افتادم .

یادت هست

13 بهمن 1362

ساعت 5 صبح ،

مرا چگونه به روی سینه  ،

به تخت شکنجه بستی ،

تخته های زیر تخت را ،

بیرون کشیدی ،

وقتی بدنم قوس برداشت ،

با پاهایت به میانه کمرم کوبیدی ؟

چنان که هنوز  هر روزه  ،

از دردش رنج میبرم .

یادت هست

نفیر شلاق هایت چگونه ،

فضا را شکافت ،

و سر انجام جسم بیهوش مرا ،

راهی بیمارستان ،

بیمارستان خمینی کردی ؟

آقای بازجو  !

من هنوز زنده ام ،

گرچه در غربت ،

 تو در ایران ،

گرچه در قدرت .

آقای بازجو !

بیاد بیاور که ،

پیشوایت خمینی،

سرانجان جام زهر نوشید و رفت .

بیاد بیاور که همپالگی هایت ،

رفیق و همکارت را ،

در حمام به خودکشی ،

وادار کردند .

آقای بازجو  !

و  اما تو ...؟

 

مرا با تو و همه بازجو های دیگر

کاری نیست ،

جزء در محضر یک دادگاه عادل .

شما شکنجه گرید،

اما در آئین من ،

شکنجه و اعدام مردود است .

 

10 دسامبر 2004

علی شیرازی

 

 

   

©2007 alischirasi.de